رئیسهای خوب بهراحتی پیدا نمیشوند. اگر از ۱۰ فرد مختلف بخواهید رئیس مورد علاقه خودشان را برایتان توصیف کنند، بهاحتمالزیاد با ۱۰ تعریف مختلف مواجه میشوید. همانطور که تصور ذهنی ما از همسر، پدر، دوست و ... بینقص با یکدیگر متفاوت است، تصور ذهنی ما با افرادی که هرروز با آنها سروکار داریم هم متفاوت است.
حالا فرض کنید بخواهید رئیسی بینقص باشید، پس باید با تصورات جداگانه صدها نفر هماهنگ شوید، کاری که کموبیش غیرممکن است.
احتمالاً این جمله را شنیدهاید با این مضمون که: «اگر بخواهید همه را راضی کنید، موفق به راضی شدن هیچکس نخواهید شد.» خب، چنین حرفی قابل تعمیم به مدیریت افراد هم هست. شما میتوانید برای تبدیلشدن به رئیسی محبوب برای همه، خودتان را به آبوآتش بزنید، اما درنهایت کار را برای خودتان و دیگران بدتر از پیش خواهید کرد.
هدایت یک تیم، مدیریت یک گروه یا کنترل یک شرکت، مسابقه محبوبیت نیست. پس بهجای آنکه در مقام ریاست تلاش کنید تا همه به شما احترام بگذارند یا شما را دوست داشته باشند، کارهایی انجام دهید که هر مدیر واقعی باید انجام دهد: تجربه، چشمانداز و تنظیم .
تجربه
چنین روشی برای این است که با مشاهده بتوانیم کار خودمان را یاد بگیریم و بدانیم که چهکاری جواب میدهد و چهکاری مثمر ثمر نیست. سپس ما هم این تجربیات را در عمل امتحان میکنیم تا نتیجهی کار را ببینیم. قسمت اعظمی از مدیریت افراد بر اساس تجربه است.
چشمانداز
بعد از سالها کار کردن در زمینههای مدیریت و شکستهای فراوان، تازه میفهمیم چقدر دانش ما در این زمینه اندک است. کشف این مطلب که ما همیشه در آن حدی که فکر میکنیم، چیزی نمیدانیم، همیشه دگرگونکننده خواهد بود.
بهطورمعمول ما یک نظر از یک فرد را اصلاً جدی تلقی نمیکنیم، اما اگر آن نظر خاص توسط چندین نفر برای شما مطرح شود، بهاحتمالزیاد همراه با نکتهی خوبی است که باید آن را تحت بررسی قرار دهید. تجارت بیش از هر چیزی مربوط به رابطهها است و زمانی که صحبت از رابطه پیش میآید، چشمانداز و دید باز نقشی مهم ایفا میکنند.
تنظیم
هر شرکت موفقی یک مقصد واحد، اهداف استراتژیک و فرهنگی دارد که با توجه به آن از کارکنان انتظار میرود با چنین معیارهایی رفتار کنند. برای اینکه اطمینان یابید شرکت ازلحاظ استراتژیک تنظیم شده و تصمیمها در چهارچوب خاصی است، هر رئیسی نقش حیاتی در این زمینه ایفا میکند و از بالا تا پایینترین نقطه شرکت باید تحت تسلط چنین رئیسی باشد.
شاید چنین حرفهایی بیشازحد نشاندهنده محیط کنترلشده در محل کار باشد؛ اما یادتان باشد، بهترین کمپانیها، فرهنگی دارند که از خلاقیت و ایدهپردازی هم استقبال میکند. این بدین معنا است که کارکنان مشتاق میشوند برای بهتر کردن شرکت به راهحلهای خلاقانهای دست پیدا کنند. چنین روندی باعث میشود شرکت در مواجه با مشکلات، آسیبهای کمتری ببیند.
نکته این است که شما هرچقدر هم با کارمندان خود مهربان باشید و مثل طلا با آنها رفتار کنید؛ وقتی این کارمندان نتوانند ارزش شرکت را بالا ببرند، مهم نیست شما چقدر با آنها مهربان بودید. زمانی که شرکت ورشکست شد دیگر آنها از شما بهعنوان یک رئیس مهربان یاد نخواهند کرد.
البته اگر همیشه از آنها بخواهید در کارشان پیشرفت کنند و گونهای مدیریت کنید که از انتظارات پیشی بگیرند، کمکم بهعنوان رئیسی فوقالعاده شناخته خواهید شد.