استدلال غلط:
افراد بهتر کار سختی نیست که به کارمندان تان تفهیم کنید افراد برتر هستند که میتوانند در رقابتی نابرابر وارد شوند. این همان چیزی هست که آنها دوست دارند بشنوند. قطعا در یک مبارزهی تجاری، کیفیت نیز مثل کمیت، یک عامل مهم محسوب میشود، اما نیروی برتری جویی، بر اکثر تفاوتهای کیفی غلبه میکند.
به عنوان مثال اگر ضعیف ترین تیم لیگ والیبال کشور، بتواند 7 یار را در مقابل بهترین تیم که 6 یار دارد به میدان بفرستد، به احتمال بسیار زیاد پیروز خواهد شد. در بحث تجارت کسب و کار که نبرد ماهیتی بزرگ تر دارد، کسب امتیازات کیفی بسیار مشکل تر است. یک مدیر با تجربه، هیچ گاه یک گفتگوی مفید از پیش اندوخته و اجماع آنی فروش را با واقعیت صحنهی بازاریابی اشتباه نمیگیرد.
یک فرماندهی خوب هرگز استراتژی ارتش را بر اساس داشتن افراد بهتر، بنا نمیکند. یک مدیر در عرصه ی بزرگ تجارت نیز چنین کاری را نخواهد کرد. به افراد خود این چنین بگویید که آنها چقدر فوقالعاده هستند، اما هرگز برای پیروزی در این نبرد سنگین روی افراد برتر خود حساب نکنید، چرا که برای پیروزی در نبرد به یک استراتژی برتر نیاز است.
هنوز هم بسیاری از شرکتها شدیدا به این استراتژی اعتقاد دارند. آنها متقاعد شدهاند که میتوانند در رقابتهای کاری، بهترین افراد را جذب کنند و با برنامههای آموزشی میتوانند برتری افرادشان را حفظ کنند. احتمال کنار هم گذاشتن افراد برتر در یک مجموعهی کوچک وجود دارد، اما هر چه شرکت بزرگ تر باشد به همان انداز ه کارمند متوسط خواهد داشت. هنگامی که بحث شرکتهای خیلی بزرگ به میان میآید، با نگاه آماری، احتمال جمعآوری یک تیم برتر، تقریبا صفر میشود.
استدلال غلط:
محصول بهتر استدلال اشتباه دیگری که در ذهن مدیران می باشد، این است که محصول بهتریعنی پیروزی حتمی. در ذهن بسیاری از مدیران بازاریابی این نظریه وجود دارد که صداقت و حقیقت بالاخره آشکار خواهد شد. به عبارت دیگر اگر حقیقت را میگویید، فقط لازم است که یک آژانس تبلیغاتی خوب پیدا کنید تا این حقایق را به مشتریان انتقال دهد و نیز یک فروشنده خوب که با ارائهی مستقیم اطلاعات میتواند موفقیت تان را تضمین کند. ما به این روش تجلی اطلاعات از درون به بیرون میگوییم، نظریهای که حقیقت آن را تا حدودی شرکت تبلیغاتی یا پرسنل فروش میتوانند آشکار و از این حقیقت برای روشن شدن ذهن مشتری و زدودن تصورات غلطی که دارد، استفاده کنند. البته بدیهی است که تصورات غلط با تلاش تبلیغاتی کوتاه مدت یا افزایش نقطهای فروش به آسانی تغییر نمیکند.
حقیقت چیست؟
درون هر انسانی یک جعبه ی سیاه کوچک وجود دارد. هنگامی که یک مشتری به ادعای فروش یا ادعاهای تبلیغاتی شما بر میخورد، درون این جعبه را نگاه میکند و با حدس میزان واقعی فروش میگوید این درست است یا این غلط است. بیهوده تلاش نکنید تا ذهن انسانها را تغییر دهید. هنگامی که ذهن تصمیمی میگیرد، تغییر دادن آن تقریبا غیر ممکن است.
حال حقیقت چیست؟
حقیقت، درکی است که درون ذهن هر مشتری قرار دارد و بسیار محتمل است همان حقیقتی نباشد که شما میپندارید، اما به خاطر داشته باشید که این تنها حقیقتی است که میتوانید با آن در ارتباط باشید. شما مجبورید آن را بپذیرید و بعد به آن بپردازید. علت ثروتمند نشدن افراد باهوش؟ حتی اگر بتوانید مشتری را متقاعد کنید که محصول بهتری دارید، به سرعت یک تفکر دیگر به ذهن مشتری میآید: اگر موبایل شما بهتر از موبایل های سامسونگ است چرا بازار را مثل سامسونگ در دست ندارید؟ حتی اگر چند جعبهی سیاه هم با شما موافق باشند، صاحبان این جعبههای سیاه خیلی زود اجازه میدهند که اکثریت شرکتهای کم فروش به قضاوت آنها حکومت نکنند. پاسخ به این سؤال اگر شما خیلی زرنگ هستید پس چرا پولدار نیستید؟ بسیار سخت است. در یک مبارزه بازاریابی شما نمیتوانید فقط به وسیله صداقت پیروز شوید. البته این توهم هم وجود دارد که در دراز مدت محصول بهتر برنده خواهد شد. اما تاریخ ارتش و بازاریابی توسط برنده ها نوشته می شود، نه بازندهها . توانایی واقعیت دارد و برندهها همیشه محصولات بهتری دارند و همیشه برای گفتن این چیزها آماده هستند. بازاریابی مثل یک نبرد امروزه بازار مانند یک مهمان چای است. مبارزات در حال گسترش در همهی نقاط دنیا به چشم میخورد. هر کسی به دنبال تجارت و سهم خود از جهان است.
بنابراین در حال حاضر دانستن اصول مبارزه بازاریابی، مهمتر از هر زمان دیگری است. شرکتها باید یاد بگیرند که با رقبای خود چگونه دست و پنجه نرم کنند، چگونه بر قدرت آنها غلبه کنند و از نقاط ضعف شان بهره ببرند. سازمانها باید یاد بگیرند که قرار نیست کسی یا شرکتی برای موفقیت کسی یا شرکت دیگر بمیرد، بلکه مساله مهم این است که هر کارمند باید برای موفقیت شرکت خود بمیرد.