شکست پیش شرطی برای رسیدن به موفقیت است. این تفکر آنچنان بین افراد موفق پذیرفته شده است که شکست را پلی برای رسیدن به موفقیت میدانند. با همهی این اوصاف، اکثر مردم به سادگی در کارشان شکست میخورند و این شکست پایان داستان آنها است. تفاوت بین افراد موفق و غیر موفق در اینجاست که افراد موفق یاد میگیرند که چگونه از شکست خود تجربه کسب کنند و چگونه از این تجربیات به طور موثر و کارآمد استفاده کنند.
دربارهی این موضوع دو رویکرد کاملا متقاعدکننده وجود دارد. اولین دیدگاه را کریگ مولنی فارغ التحصیل دانشگاه وست پوینت بیان میکند. کریگ مولنی که یک کتاب پرفروش در این رابطه نوشته است، اکنون در فیسبوک مشغول به فعالیت است. دیدگاه دوم را جان دنر و مارک کوپر اسمیت در کتاب مشترک خود بیان میکنند؛ این دو نفر اکنون برای وال استریت مطلب مینویسند. این افراد دربارهی مدیریت، مقالاتی نوشتهاند که پنج نکتهی مهم ذیل از آنها استخراج شده است:
۱. در محل کار خود جوی حاکی از اعتماد و اطمینان به وجود بیاورید تا کارکنانتان شکستهای خود را با صداقت و صراحت بیان کنند
شرکت دان و برد استریت بهترین نمونه از شرکتهایی است که چنین رویهای را در پیش گرفتهاند. مدیرعامل این شرکت، کارکنان خود را تشویق میکند تا دربارهی کارهایی که نتوانستهاند به خوبی انجام دهند بر روی یک تابلوی عمومی که برای این منظور تهیه گردیده است مطالبی بنویسند. وقتی میبینیم که دیگران هم مانند ما مرتکب اشتباهاتی شدهاند، اذعان و قبول اشتباهاتمان کار سادهتری خواهد بود. وقتی اشتباهات خود را میپذیریم، درس گرفتن از آنها و همچنین اصلاح اشتباهاتمان کار سادهتری خواهد شد.
دنر و کوپر اسمیت در این مورد مینویسند:
مدیران باید قبول کنند که آنها نیز ممکنالخطا هستند.آنها قصد دارند نشان دهند که چگونه بعضی از این شکستها نهایتا به موفقیتهای بعدی آنها کمک کرده است. مدیران موفق لازم میدانند که چند مورد از خطاها و شکستهای شخصی خود را با کارکنان در میان بگذارند. در واقع با این کار خود، دیگران را تشویق میکنند که صراحت و صداقت بیشتری داشته باشند. این رویه به سرعت باعث خواهد شد که کارکنانتان در مورد شکستها و اشتباهاتی که در حال حاضر در شرکت شما در حال شکلگیری است صداقت و صراحت بیشتری داشته باشند.
۲. برای درس گرفتن از شکستها باید بدانید که چه اتفاقی افتاده است
هر عقل سلیمی این اصل را میپذیرد؛ اما اگر صادق باشیم باید بگوییم که این اصل چندان هم توسط عامهی مردم به کار بسته نمیشود. اگر امیدوارید که از شکستهای خود درس بگیرید، زمانی این امیدواری شما منطقی به نظر میرسد که برای فهم علت شکست تلاش کنید؛ سپس میتوانید به یک عامل مشترک و مورد توافق دست پیدا کنید که دلایل شکستتان را توضیح دهد.
کریگ مولنی می گوید:
در مورد دلایل شکست اختلاف نظرهایی وجود خواهد داشت؛ اما برای اینکه از شکستهای قبلی خود درس بگیرید، لزومی ندارد که در مورد دلایل آن به یک حقیقت مطلق دست پیدا کنید.
۳. برای کارکنان خود مشخص نمایید که از این بررسیها به کجا خواهید رسید
حتی زمانی که رئیس شرکت به لزوم بررسی دلایل شکست پی میبرد این بدان معنا نیست که کارکنان او نیز لزوم این بررسیها را درک خواهند کرد. دور از انتظار نخواهد بود که کارکنان شرکت تصور کنند که هدف از بررسی دلایل شکست این است که انگشت اتهام به سوی آنها نشانه برود. همچنین ممکن است کارکنان نگران از دست دادن شغلشان نیز باشند.
بنابراین همانطور که مولنی توضیح میدهد شما باید صراحتا اعلام کنید که قرار نیست این اقدام به یک مسابقه برای یافتن مقصر تبدیل شود. باید به کارکنان خود اطمینان خاطر دهید که قرار نیست انگشت اتهام به سوی کسی نشانه برود؛ بلکه منظور از این بررسیها یادگیری و تجربهاندوزی است.
۴. بدون پیشداوری از کارکنان خود سوال کنید
سوالات شما باید بازتابی از استراتژی کلی شما باشد. با سوالات مهمتر و با استفاده از کلمات پرسشی چه چیزی، کجا، چگونه و چرا بررسی خود را شروع کنید. به جای اینکه به دنبال متهم بگردید یک پرسش و پاسخ صادقانه با کارمندان خود داشته باشید.
دنر و کوپر اسمیت در این مورد مینویسند:
این روش، باعث افزایش اعتماد کارکنان شما میشود و باعث میشود آنها با صراحت در مورد اشتباهات خود صحبت کنند. چنین رویکردی باعث خواهد شد که در مورد تغییرات ضروری که باید در خط مشی و استراتژی شرکت ایجاد کنید، به درک درستی برسید.
۵. به خاطر داشته باشید که به احتمال زیاد کارهای مثبت و نتیجهبخشی نیز در شرکت شما انجام شده است
از موفقیتها هم میتوان درسهای زیادی گرفت. بهتر است پس از پروژههای موفق نیز جلسات بررسی و سوال و جواب برگزار شود. همانند بررسیهایی که برای پی بردن به دلایل شکست یک پروژه انجام میدهید، در صورت موفقیت نیز باید همان سوالات پرسیده شود تا مشخص گردد که کارکنان از چه پروسههایی برای رسیدن به این موفقیتها استفاده کردهاند.
شکستهایی که با آنها روبرو میشوید منابع ارزشمندی برای شما هستند که به اندازهی افرادی که به استخدام خود در آوردهاید، سرمایهای که برای شرکتتان صرف میکنید و امکانات و تکنولوژیهایی که به کار میبرید ارزشمند و مهم هستند و استراتژی و برنامهی بعدی شما را تعیین میکنند.
اگر شما به اندازه کافی صراحت و ذکاوت داشته باشید تا شکستتان را به خوبی مدیریت کنید قطعا به ارزش این شکستها و تجربهی کسب شده از آنها پی خواهید برد. این شکستها سر آغاز پیروزیهای آینده شما خواهند بود. برای به دست آوردن برخی تجربیات باید بهای سنگینی پرداخت.